توکــــا



وقتی دلم میخواد حرف بزنم تمام گفته و نگفته ام رو بریزم روی صفحه و تایپ کنم و بلاگ قهرش میگیرِ و منم بهانه گیر تر میشم نسبت به این موضوع هی میرم توی عمق خودم فرو میرم .

این چند مدت مردن آدما انرژی گیر بود برام باهاش خیلی وقتِ کنار آمدم ولی خب کی توی این دنیا ماندگارهِ؟ 

یسری مسائل بودن که خیلی اذیتَم کرد ! میشه گفت ناراحت شدم .

چه دلیلی داره وقتی ی نفر باهات صادقِ بهش دروغ بگی ! بُخل و حسادت آدم رو نابود میکنه . چجوری میتونهِ اینقدر حسادت کنهِ و درعینِ حال دروغم بگه نوبره والا !

چندی پیش نوشتم وارد رابطه احساسی نمیشم حتی ی دوستی سادهِ تا ۵ سال دیگهِ ، همه عالم و آدم به من میگفتن فلانی تورومیخواد مشخصه هم خانواده اش هم خودش ! بهم پیام داد جوابش رو دادم و تا حدودی همراهیش کردم ! ولی خدا شاهد بود که یک ذره حتی فک نمیکردم به کی دارم پیام میدم ، تا دیشب یسری پیامآ رو خوندم دیدم واقعاً همونطوریِه که من فک میکردم مشکل داره واقعاً ! اینم یکی از در هایی که خدا بازش کرد تا من از اول تا آخرش رو بفهمم هرچند همیشه بهم ثابت شدهِ بود ولی مامان میگفت بهش فک کن ! اینم نتیجه فکرم :))

و بعدتر باید بهتون بگم پسرکمون آمده میگه برام انتخاب واحد کن ، و من فقط همین یکار از دستم برمیومد بجآیِ به افق خیر شدن کنارش به ساحل !

 

پ ن: روز مادر رو به مادرای عزیز و همینطور مادر های آسمونی تبریک میگم ! وروز زن رو هم به خانم های خوش قلب قصر های قشنگشون تبریک میگم !


از سری روزهای امتحانی که گذشت یکیش همراه با گریه خنده داشت :دی !میگی چطور ؟! ما با همه ی بچه های کلاس هماهنگ کردیم باهم امتحان بدیم ! هیچی همه باهم افتادیم هرجوریم حساب کردیم دیدیم به ده هم نمیرسیم .

*امروز قرارِ ی سرو سامونی به کارای عقب افتادم بدم ، یکم بیشتر به خودم برسم و کلی کتاب بخونم .

*بیشتر از همه دلم زبانم رو خواست .

*دلم ی کیک خیس +ی چای داغ +ساحلی +ی دوست

ترکیب خوبی بود دیگه !


همیشه دلم آرامش دوران دبستانمرو میخواست ، آرامشی که خالی از آدم های مزاحم بود! خالی از دنیای مجازی و این حرفا بود .

دلم میخواد برگردم به اون زمانها !خودم بودم کتابام و حرفای نگفته و سکوت .

میدونم شرایط این بیماری ملموس چیز جالبی نیست ولی دلم میخواد با این شرایط که توی وضعیت خوبی ام نیستم از لحاظ مالی ، نکه صفر باشم ولی برای رفت و آمد باید هزینه زیادی بدم ، ولی دانشگاه باز بشه خیلی اوضاع درسی خرابه میدونم که آدمای تنبلی از قبیل منم زیادن که چون دانشگاهی در کار نیست و دوتا کلاس انلاینه همه چی رها شده .

+دلم برای خیلی از آدمایی که روزی براشون میمردم دیگه تنگ نمیشه ، من بی احساس شدم ولی اونا جواب احساس منو با بی احساسی دادن تا از من ی بی احساس ساخته شد .

+اون آزمون سازمان رو بانمره لب مرزی قبول شدم و جای شکر داره واقعا !و امیدوارم که بتونم از پس عملی بیام بیرون.

+فردا اولین امتحانمه و هیچی ازش سردرنمیارم همینقدر ریلکس .


آخر هفته های دلگیر و سرد ! و هیچکی نباشه گرمت کنه خون رو توی رگهات به جریان بیاره .

مهمم نیست باشه ! دروغ چرا مهمه ها ولی من حس میکنم کسی نمیتونه برام اینکار رو بکنه .

این زوزه ی بادی که میشنوم یکم حس دلتنگی رو بهم القا میکنه خصوصاً وقتی تنهام .

امتحاناتم شروع میشه شنبه ، ۲۲ بهمن هم تموم میشه !

این ترم اصلا سرکلاسهام نرفتم و شل ول گرفتمش ! گاهی اوقات از این همه بی هوا بودنم عصبانی میشم .

باید تا قبل از عید بتونم وزنم رو ثابت کنم و کمتر پاشم برم دکتر !

و ی کاری هم پیدا کنم و شروع کنم به کار کردن  آخه تا کی همینجوری خوش خیال باشم ! 

دارم از مستقل شدن خیلی فاصله میگیرم ، همین یهو بی گدار به آب زدنام زده همچیو داغون کرده .

خیلی بی برنامه ریزی رفتم جلو یکم کم آوردم ! ولی باید پاشم خودم رو بسازم ،باز از اول . همیشه خودم به خودم میگم برای شروع دیر نیست کافیه حرکت کنیم هر لحظه که حس میکنی داری استپ میکنی.

 


یادم میاد شروع کلاس درس ۸ بود اصولا تا معلم میومد توی کلاس ! یساعتم جلوش کلی شعر میخوندیم بلکه خودمونو خوب جلوه بدیم ! محال بود اون زمانا دانش آموز باشی شر و شیطون نباشی، یادم میاد ملاک اون موقع هام این بود که وقتی بابام بیاد مدرسه بگن دخترت خیلی آرومه ! اون موقع ها مامانم اصولا برای خیلی چیزا بیرون نمیرفت ! 

من همیشه پرجنب و جوش بودم و پرانرژی ! و باید بگم زرتی با ی حرف چندرغاز گریم میگرفت و میرفتم توی لاک خودم تا نمیومدن ازم معذرت خواهی کنن من همچنان قهر بودم !

بیست سالمه قریب به دوازده سال از اون روزا میگذره ! این ساعت بیدار شدن بعد از چند هفته که اختلال توی خوابم ایجاد شده بود منو یاد اون زمانا انداخت.

من اگه قرار بود توی این سال برم اول دبستان ترجیح میدادم تا وقتی کرونا هست مدرسه نرم چون سوادی درکار نیست ! معلم هنجره اش داغون یا یسریاشونم بیخیال ! متقابلا دانش آموزام دو دسته ان یکی بیخیال ، یکی ام خودش رو به در و دیوار میزنه ولی هیچی نفهمیده :|

 

* من به چه چیزایی فک میکنما پاشم برم که کلی کار دارم ! امروز دیگه جدی جدی باید به همه اش برسم


دیشب ی فیلم دیدم ، تصور ازدواج رو داشتم تو ذهنم نقش میبستم یک آن آمدم به خودم گفتم بست نیست این همه غلط کاری جمع کن بابا ! ازدواج ! اونم کی من !

اگه شرایطش رو داشتم حداقل به تصورش یکم شاخ و برگ میدادم ، ولی حالا اصلا فکرشم درست و بجا نبود!

تمام دغدغه این روزام ، داشتن یه کارِ که بتونم اندک درآمدی داشته باشم .

تو حیطه رشته خودم کار هست ، ولی من جز استادم حاضر نیستم با هیچ مردی کار کنم ، میدونم که اشتباهه ! یکم تنبلی ام دارم ، یکی بیاد به من بگه چجوری پشتکارمو مدیریت کنم ! 

همه چیز توی هم ریخته زیاد سر خودم رو شلوغ کردم بقدری که فشار بیش از حد روی سرمه ، دوتا کلاسام که تموم شد سعی میکنم که این ترم واحد دانشگاه رو بیشتر بگیرم و کلاسای آزادم رو کمترش کنم تا برسم درس بخونم !

دلم میخواد از ترم چهار به بعد ی کار داشته باشم ، من این انرژی مثبت رو زیاد تقویت کردم که کار دلخواهم رو میتونم بدست بیارم ! ولی همش دنبال اون پشتکار و ادامه متداولم ، خدایا بازم من به یاری ات نیازمندم


امشب از پاریس کوچولو برگشتم ! خیلی خوب بود اونجا ولی دیدم موندن زیادی درست نیست ، چون اون همش توی زحمت بود هرچقدرم ما باهم راحت میبودیم باز دخترعموم دلش میخواست به دلخواه من گوش بده .

.

.

.

میدونی تا با آدما هم سفره و همسفر نشی نمیشناسیشون ! بیشتر تر همسفر باید شد تا فهمید چطورن ، امشب فهمیدم یکسری آدمها واقعا از لحاظ ذهنی کمی تا قسمتی باهات همسو هستند خواه ناخواه ولی بیشترشون همسو نیستند و تو فقط و فقط مسئول کارای خودتی نه باقی آدما !


امروز جمع کردم امدم پیش دختر عمو جآن ، تا یکمی غیبت کنیم بلکه حال دلمون خوش بشه !

خدایا منو ببخش از سر تقصیرات امشبمونم بگذر!

ولی خوبه همچی :)) از اینکه اینجامم یکم حال و هوام عوض میشه راضی ام !راستی یادم رفت بگم امروز پرونده گواهینامم بسته شد و تموم شد .

خدایا خودت میدونی همون همیشگی


قرار بود خیلی از فیلم های دانلودی ، خیلی از کلاسای مجازی ، خیلی از کتابهای نخونده ام ، پیگیری کلاس رانندگی ، یا امتحان یکشنبه ام ! باشم ! که نبودم

بسیارم خرسندم ! چون میگم لذت دنیا به همین هاست .

بذار کتابام دیرتر خونده بشند بذار درسام دیرتر تموم بشند .

دیر گواهینامم رو بگیرم .

دیرتر بزرگ بشم .

ولی عشق باشه علاقه باشه ! یک حس خوب باشه . 

خیلی چیزا باشه .

ولی یک هدف بزرگ دارم که از فردا کلید میخوره !میتونم بگم تمامی عادات بدم حذف میشه . تقریبا رشد بیشتری رو میبینم فقط برای خودم فقط ! نمیخوام هیچ کس راضی باشه ! یکم گشاده رویی یکم تفکر آزاد و .

بیشتر مینویسم اینجا . کانال تقریبا در سکوتِ


خیلی خوبه آدم در زمان حال زندگی کنه یاد بگیره به گذشته فکر نکنه ! فقط خودش رو تصحیح کنه !گاهی هم بنظر من اون اشتباهات نیازه هر زندگیه حتی ی اشتباه کوچیک .

و نگران آینده نباشید واقعا ! اگه آرزویی دارید برای محقق شدنش از حالا تلاش کن اگه بشه بهش میرسیو اگر نخواد بشه لابد یه راه بهتر برای رشد کردنت وجود داره .

فقط توی این دنیا به نظر من  همه چیو یاد بگیرید تا نیازتون به آدما کمتر بشه ، اینجوری از نظر من توقعاتتونم کاهش پیدا میکنه !

 

و یکم از دو روز اخیرم براتون بگم !

یکم کتاب خوندم ، و انواعی از فیلم ها رو دیدم خیلی لذت داشت .

سونامی ، شاید عشق نبود ، امتحان نهایی ، تیغ و ترمه ، آذر 

فیلمای قشنگی بودن واقعا !

و در تلاشم کتابم رو بخونم و یکم انرژی صرف کنم برای خوندن بیشتر کتاب و فیلم های آموزشی دیدن و از دی ماه تمام تلاشم رو میکنم کلاس زبان برم ! خیلی سر خودم رو شلوغ کردم ولی از نظر خودم باید خودم رو بکشم بالا هرجوری که شده ! 

یکم فکرم مشغوله باید این افکار مشغولم رو سامان دهی کنم  زودتر !

 


چقدر گاهی دلم برای اینجا و این محیط تنگ میشه ! چقدر گاهی دلم میخواد بیام بنویسم از چیک و پیکم ولی میگم نه نمیشه .

.

.

.

.

دلم ی تولد ناب میخواد یجایی که آروم بشم یه جایی که از ته دل بخندم و برای بودن آدمها شکر گذار باشم !

امسال که ۲۰ ساله میشم یه ۲۰ ساله بزرگ میشم در حد چهل ساله ها ولی فقط به یک هدفَم رسیدم ، همیشه میگم شاید من زیاده خواه بودم یا شاید بجای قدم های لاکپشتی و آروم یهویی یه دوپینگ زدم و همیچو از بیخ و بن نابود کردم از امروز تا روز تولدم یکماه موندهِ این فکر رو توی سرم مییپرورونم که اون هدفی که بهش رسیدم رو به ثبات برسونم و برای هدف بعدیم بیشتر تلاش کنم ! 

گاهی بعضی چیزا خواسته های مادی هستند تا یک هدف ! خواستن و رسیدن به اهداف مادی یکم زمانبرِ ولی اونم میشه به مرور زمان با تنظیم کردن فرکانس های مغز روی خواستن و شدن ! 

پس میشه ، حتما هم میشه


با اینکه خیلی از درون خاموشم ولی تمام تلاشَ م رو میکنم برای موفق شدن ! امروز روز اتمام حجت بود با خودم

مثلا به یکسری اهداف باید خیلی خیلی بررسی شده فکر کرد .

روزانه هام رو بیشتر توی کانال تلگرام مینویسم آخه یکم  راحت ترِ دسترسیش برای خودم !


بیشتر مواقع توی هر سنی خودم رو توی ایینه میدیدم بیشتر از هم سنی های خودم میزدم هم نظر عقل و فهم (اینو علاوه بر خودم باقی آدمام میگفتن )هم ظاهرم و قد بلندم که باعث شد از بچگی ی فرقی بین من و همکلاسیام باشه و همیشه خودمو سرزنش میکردم چرا قدم بلند شد وباید اخر بشینم و اصلا درس متوجه نمیشم و این تا دبیرستان ادامه داشت و واقعا ناراحتش بودم چون برام ی معضل حساب میشد ، بماند که بعد از چند سال الان هر روز میگم کاش بلند تر میشدم .
چقدر زود همچی میگذره و همون گذرا بودن خوبه که بی دغدغه بگذره که من هیچ وقت بی دغدغه نبودم هیچ وقت
اینم از شانس زندگی مایه
امروز بخاطر زیاد دونستن درد میکشم درد خیلی چیزا رو درد نداشتنها رو درد نبودن ها که باید میبودن !
من به اوضاع کرونا دیگه چندان فکری نمیکنم ولی کاملا بهداشت رو رعایت میکنم چون در گرو سلامتی اول خودم و بعد اطرافیانم هست ولی اوضاع اقتصادی اینقدری برام اذیت کننده اس که دیگه به مرحله خودخوری رسیدم و این چیزیکه تا نابودی دور نیست .
و هنوز میتونه دردناک تر باشه .


 


مثل خیلی از روزا ناراحت نبودم ، اتفاقا خوشحال بودم ولی به جا حرف نمیزدم نکه بخوام پرحرفی کنم ولی یهو جواب کسیو میدادم که نباید میدادم .

ممنونم از خدام که حداقل گاهی وسط اون دیونگیام خودم میشم.

قبل هم آدم من من کنی نبودم که حالا باشم ولی اگه بودمم حالا نیستم نه اینکه بخوام ادای آدمای خوب رو در بیارم ، میخوام واقعا خوب باشم ، برای خوب بودن و خوب شدن وقت زیاد نیست به نظر من .

+سومین دوره ام ثبت نام کردم .

+اولین دوره ۲۰ ابان تمومه .

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مجله | Update.mag سوالات آزمون استخدامی سازمان مالیاتی کشور سایت کلاه بردای افتاب aftabir.com راهنمای نگهداری گیاهان شهاب قبس Mavenium | Mehdi Namaki برای مقابله با ویروس کرونا چگونه باید به اعضای خانواده خود،و دوستان یاری رسانیم؟ مشاوره در انجام پروژه های شبیه سازی فلوئنت با تخفیف دنشجویی کتاب حکمت مهدی قاسمی